در عصر هنرهای دیجیتالی که حالا برای خودشان نمادی از دنیای مدرن محسوب میشوند، سخن گفتن از کوه، سنگ، چوب و شیشه به نظر بعضیها کمی خندهدار است، اما در همین حوالی یا بهتر بگوییم در فاصلهای نهچندان دور از شمال تهران ـ لواسان ـ خانهای هست که شالوده آن با همین مصالح شکل گرفته و چند سالی است که به غارموزه وزیری شهرت یافته است. جاذبههای این موزه متفاوت از آن چیزهایی است که تاکنون در میان ویترینهای محافظت شده یک موزه حرفهای به نمایش درآمدهاند. قدم زدن در دالانها و دهلیزهای این غار موزه و مرور کردن تاریخ، فرهنگ و ادب پارسی، حکایت شیرینی دارد که باید از زبان «ناصر هوشمند وزیری» خالق این مجموعه باشکوه طبیعی و هنری روایت شود.
با سوالی درباره سردیس شیر سفیدی که در ابتدای ورودی به غارموزه دهانش را گشوده است مصاحبهام را آغاز میکنم. نماد شیر از نگاه شما چه مفهومی دارد؟
راستش را بخواهید ساخت نمادی برای ورودی غار خیلی فکرم را به خودش مشغول کرده بود تا اینکه از میان دهها ایده همین سر شیر را انتخاب کردم. پیام این شیر بسیار زیباست ؛ این حیوان در طبیعت سنبل قدرت و صیانت از حیات است و در فرهنگ غنی ما معانی و تعابیر متعددی دارد. حتی در آثار تختجمشید بارها از شیر استفاده شده و در شاهنامه روایتها و اشعار مختلفی درباره آن بیان شده است. همه اینها به نوعی ایدههای ذهنی من برای انتخاب چنین نمادی بود. امیدوارم که بتوانم روزی پیکره عظیم این شیر را به طول ۳۰ متر بسازم.
اصلا چه شد که فضای مدرن شهر را پشت سر گذاشتید و برای ساختن این مجموعه سنگی به عودجان لواسان آمدید؟
در اینجا همه عناصر طبیعت نظیر آب، رودخانه، درخت، گیاهان مختلف، حیوانات و هوای بسیار مطبوع در کنار هم وجود دارند و سمفونی هنرمندانهای را تشکیل داده است. از طرفی من عاشق طبیعت هستم، به همین علت تصمیم گرفتم تا برای تجمع علاقهمندان به چنین محیطی، کوهستان را به یک پاتوق طبیعی و هنری تبدیل کنم. این تفکر در مدت ۳۹ سالی که از فارغالتحصیلیام میگذرد با من بود تا اینکه در مهر ۱۳۸۴ محقق شد. حالا هم با اینها دارم زندگی میکنم.
چطور فکر مردم و اهالی روستا به این آثار مشغول شد؟
در ابتدا المانهایی که به نوعی با فرهنگ و تفکراتم هماهنگی بیشتری داشتند را در معرض بازدید عموم قرار دادم و پس از آن این محیط را با مجسمههایی که قبلا ساخته بودم تزئین کردم. خیلی از کسانی که برای اولین بار این صحنهها را میدیدند اذعان داشتند که تغییری در حال روی دادن است؛ در نتیجه همین کارها بود که باعث شد علاقهمندان به طبیعت و هنر به اینجا بیایند و از این آثار بازدید کنند و به نحوی باعث گسترش آن شوند. الان که به ۵ سال قبل باز میگردم میبینم که چه وابستگی عمیقی میان همه ما ایجاد شده است، آرزو میکنم یک روزی بتوانم دره فردوسی و موزه قصه را بسازم.
وقتی که در دهلیزها و راهروهای غارموزه قدم میزدم احساس کردم که شما از معدود هنرمندانی هستید که میخواهد به ماورای هنری خودش قدم بگذارد و سنتهای عادی را در هم بشکند. حتی ترکیب مواد، فرمها و چیدمان آثار هم به نوعی بیانگر این امر است. این احساس از کجا نشأت گرفته است؟
ذات هنرمند و تفکراتش در طول زندگی او به ایدههای متفاوتی منتهی میشود؛ لازمه شکوفا کردن آنها پیوند دادن همه عناصر موجود در طبیعت است. به نظرم اگر این حس وجود نداشته باشد قطعا هنرمند نمیتواند به موفقیتی که در انتظار اوست برسد. در مورد چیدمانها نیز این موضوع صدق میکند چرا که معتقدم یک اثر هنری از هر نوعی که باشد باید بتواند شخصیت و فرهنگ بومی و ملی این سرزمین را بیان کند. هنرمند واقعی کسی است که تفکر هدف اصلیاش باشد، او باید جستجوگر باشد و محافظهکاری را کنار بگذارد و برای پی بردن به کشفی جدید دست به سنتشکنی بزند. بارها به من گفتهاند که در یک زمینه کار کن، اما تلفیق مواد کار من است و اینگونه آن را ادامه میدهم چون هر حسی که به ذهن هنرمند میرسد باید با مواد خاص خودش ساخته شود و این مساله ایجاب میکند که هنرمند آگاهی کاملی از مواد مختلفی نظیر چوب، سنگ، بتون، سیمان، مس، آهن، سرامیک، فایبرگلاس و… داشته باشد تا بتواند هدف خود را آنطور که شایسته است با موضوع تطبیق دهد.
داخل غاز موزه وزیری روی دیواری نوشته شده بود یادگاری پسر مشهدی علی؛ این جمله حسابی فکرم را به خودش مشغول کرد. ماجرا از چه قرار است؟
این اثر متاثر از اتفاقات اوایل انقلاب است. آن زمان مردم برای تداعی حضور شهدا دست خود را به خون آنها آغشته کرده و به دیوارهای شهر میزدند. این ایده به ذهنم رسید که دیواری بسازم و قسمت کوچکی از آن لحظات را به تصویر بکشم؛ بعد زیر آن نوشتم یادگاری پسر مشهدی علی. نام پدر من علی است و چون به زیارت مشهد مقدس مشرف شده بودند این لقب را به او دادند. امیدوارم روزی برسد که در شهرتهران پارکی به نام پدربزرگها و مادربزرگها ساخته شود.
شما به شهر اشاره کردید. فکر نمیکنید همین هیاهو و بههمریختگی شهری باعث شده است تا فاصله عمیقی میان انسانها، سرمایههای معنوی و تاریخ شفاهی همه ما ایجاد شود ؟
این وظیفه هنرمندان است که مردم را با فرهنگ، تمدن و آیینهایشان آشتی دهند. ایران ما سابقهای ۷۰۰۰ ساله و به روایتی ۹۰۰۰ ساله دارد. ما از همان ابتدا حکومتی مدون و حساب شده داشتیم و از خط استفاده میکردیم. انتزاع، تجوید و استعاره واقعی از آثاری که در تخت جمشید وجود دارد الهام گرفته شدهاند و نیلوفرآبی نمونه کوچکی از آن است. به هیچ عنوان نمیشود اینها را فراموش کرد. اگر این اتفاق بیفتد خودباخته میشویم.
معمولا هنرمندان با آثار خودشان ارتباط حسی و عاطفی خاصی دارند. علاقهمندی شما به کدام یک از اینها بیشتر است؟
کارهایی که تاکنون ساختهام همگی در زمینه تاریخ، ادبیات، اسطورهها، قصههای ماندنی و فولکلور بوده است اما به عنوان نمونه میتوانم به این کارها اشاره کنم: گلنار از پیش گلمحمد میآید ؛ او زنی است که برای شوهرش که در مزرعه کار میکند آب و غذا آورده است. همینطور فردوسی و رستم. دو کبوتر و ماهان و نیز سیمرغ که شکل گرفته از یک ریشه ۲۰۰ کیلوگرمی درخت است.
بازدیدکنندگان موزه پس از دیدن این آثار چه نظری دارند؟
راستش را بخواهید برداشت آنها از کارهای من بسیار متفاوت است و لزوما نباید همانی باشد که من میخواهم. تاکنون ۸ دفتر از یادداشتهای هزاران نفری که این مجموعه را دیدهاند جمعآوری کردهام و همهشان برایم ارزشمند و با اهمیت است. البته جمله روستازاده ساکن مزرعه سادات را هیچگاه فراموش نمیکنم. او به من گفت: از وقتی که به این منطقه آمدهاید بافت اینجا عوض شده است، خوشحالم که خارج نرفتهاید.
تصور کنید! اگر قرار بود یک بار دیگر استاد ناصر هوشمند وزیری متولد شود باز هم مجسمهساز میشد؟
من از نوادگان فرهادم و افتخار میکنم که مجسمهساز شدهام. اگر هزاران بار متولد میشدم باز هم با اطمینان و از صمیم قلب میگفتم که میخواهم مجسمهساز شوم.
ضمن این که از همه مشکلاتش خبر دارم و میدانم که چه راهی را باید طی کنم.
از همدان تا عودجان
ناصر هوشمند وزیری در همدان به دنیا آمد. او سال ۱۳۵۰ از رشته مجسمهسازی با مدرک کارشناسی فارغالتحصیل شده و از همان ابتدا به خلق آثار هنری مختلفی پرداخت و ۲ سال بعد به سمت کارشناس مجسمهسازی موزه تاریخطبیعی برگزیده شد.
وی در فاصله سالهای ۶۰تا۷۹ مدیربخش هنری موزه تاریخطبیعی پردیسان بود و سال ۱۳۷۳ به دریافت دکتری افتخاری و نشان درجه یک هنری از وزارت ارشاد نایل آمد. استاد وزیری سال ۱۳۷۴ رتبه نخست اولین بیینال مجسمهسازی را کسب کرد و در همین زمان به تدریس در دانشکده هنر سوره مشغول شد.
از بارزترین کارهای وی میتوان به تندیسهای مختلف سنگی، مسی، چوبی، فایبرگلاس و نیز آثار تاکسیدرمی شده در پارک پردیسان، موزه تنوع زیستی، پارک جمشیدیه و ارتفاعات کلکچال، پارک ساعی، بیمارستان صارم، پارک ملت و مجسمههایی در شهرستانهای مختلف کشور یاد کرد. تندیس سنگی فریاد پارک جمشیدیه یکی از باشکوهترین آثار این هنرمند به شمار میرود که سال ۱۳۵۵ ساخته شده است.
ساختههایی از دورریختنیها
در محوطه باز موزه، آثار عجیب و غریب کم نیستند. به گفته استاد وزیری همهشان به همت آنهایی که حاشیه جاده را سطل آشغال میبینند ساخته شده است. درخت نوشابه، درخت قوطیهای خالی، دیواری با بطریهای شیشهای، باریک عشقی و باریک خانم، سیمرغ، گلنار، گاو سنگی، آبشار شیرآلات، گلدانی در باجه تلفن و… تنها نمونههای کوچکی از آثار ساخته شده با دورریختنیهایی است که در نگاه اول بسیار بیارزش میآمدند و حالا خودشان به یک اثر هنری ارزشمند تبدیل شدهاند.
© نوشته و عکس: محمدجواد نعمتی
این مطلب در روزنامه های جام جم و همشهری منتشر شده و بازنشر آن بدون اجازه نویسنده وب سایت ممنوع است.
من موزه استاد وزیری رو چندسال قبل رفته بودم واقعا شاهکاره. خدا رحمتشون کنه